من و تو از تبار بي کسانيم / در اين غوغا چه کس را کس بدانيم
کسي نشنيد فرياد کمک را / کمک کن تا براي هم بمانيم
نمیدانم هم اکنون کجا مشغول لبخندی ، فقط یک آرزو دارم
که در دنیای شیرینت ، میان قلب تو با غم نباشد هیچ پیوندی
یه جهان قاصدک ناز به راهت باشد
بوی گل ، نذر قشنگی نگاهت باشد
خداوند شب و روز تمام لحظات
پشت و پناه تو عزیزم باشد
I LOVE YOU
تو کی هستی که همه فکر و خیالم شده تو
تو شدی زندگی من ، همه یادم شده تو
یاد تو در خاطراتم وقتی پیدا می شود
می رود دنیا ز یادم چون که یادم شده تو
دل نزد توست گر چه دوری ز برم
جویای توام اگر نپرسی خبرم
خالی نشود خیالت از چشم ترم
در قلب منی اگر چه جایی دگرم
اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم سر رهگذار تو جا می گرفتم شبی بر لب بام من می نشستی مرا می شکستی ، مرا می شکستی
و گر سنگ بودم به هر جا که بودی
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
و گر سنگ بودی به هرجا که بودم
هروقت دل کسی رو شکستی
روی دیوار میخی بکوب
تا ببینی چقدر دل شکستی
هروقت دلشان را به دست اوردی
میخی را از روی دیوار بکن
تا ببینی چقدر دل به دست اوردی
اما چه فایده ...؟؟ که جای میخ ها بر روی دیوار می ماند
--------------------------------------------------------------
نه اسمش عشق است٬نه علاقه٬نه حتی عادت
من هنوز چیزی نگفتم که تو طاقتت تموم شد باقیشو بگم میبینی گریه هات کلی حروم شد من که آسمون نبودم اما عشق تو یه ماهه سرزنش نکن دلم رو به خدا اون بی گناهه بازکه ابری شد نگاهت بغضتم واسم عزیزه اما اشکات رو نگه دار. نذار این جوری بریزه حس من خیلی عجیبه:دوست دارم پیشم بشینی من نگاهت بکنم تا تو چشام عشقو ببینی بدجوری دیوونتم من فکرنکن این اعتراضه همیشه نبودن تو کرده این دل رو کلافه می دونم فرقی نداره واست عاشق بودن من می دونم واست یکی شد بودن و نبودن من اولش گفتم یه حسه یا یه احترام ساده امابعددیدم یه عشقه تازه اندازه اش زیاده بیاو مثل گذشته جز به من به همه شک کن
اي دوست دلت هميشه زندان من است،
آتشكده عشق تو ازآن من است،
آن روز كه لحظه وداع من وتوست،
آن شوم ترين لحظه پايان من است
تا کى دل خسته زنگ باید بخورد
هى تهمت نام ننگ باید بخورد
عاشق بشویم هر چه بادابادا
گاهى سر ما به سنگ بایدبخورد
سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟
هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا ۳ روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و
گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟
هــرگــاه صـدای جـدیـدیــ سـلام مـی کنـد
تپــش قــلب مــی گیــرمـ!
مــن دیگــر کشـش خــدا حــافظــی نــدارمـ
مـــرا ببخـش
کــه جــوابــ ســلامــتــ را نــمی دهـــمـ!!...
ϰ-†нêmê§ |